گفتگوي با آقاي منصور بهرامي (روان شناس و عضو انجمن بين المللي تحليل رفتار متقابل)
از ديدگاه تحليل رفتار، ساختار جامعه مانند ساختار خانواده است و ساختار خانواده نيز شبيه ساختار فرد است. در نتيجه ساختار جامعه شبيه ساختار فرد است. جامعه اي كه شاد نيست، درست مانند انساني است كه شاد نيست. در خيلي از جوان ها مي بينيم درون شان كه يك حالت دوگانگي به وجود آمده است. يعني در بيرون لبخند نمي زنند اما به محض دور شدن از محيط، شروع به خنديدن مي كنند. متأسفانه، تفاوت رفتار فرد در محيط هاي مختلف مانند مدرسه، اجتماع و خانه آنقدر زياد است كه سبب تزلزل شخصيت او مي شود و نهايتاً اين تزلزل شخصيتي به جامعه نيز سرايت مي کند . ما براي اين كه در سطح جامعه ميزان شادي را بالا ببريم، بايد از افراد و خانواده ها شروع كنيم. اگر افراد و خانواده ها شاد باشند، نهايتاً جامعه ي شادي خواهيم داشت. آمار جالبي ، شادترين كشور دنيا را ، هندوستان نشان مي دهد. اين مسئله براي من غير قابل تصور بود. چون فكر مي كردم كه همه ي افراد در اين كشور مشكل مالي دارند. پس اين نشان مي دهد كه داشته ها عامل ايجاد و ابراز شادي نيستند، بلكه بودن ها هستند كه عامل شادي اند. افرادي كه با وجود مشكلات زياد، همچنان شادي هاي خود را ابراز مي كنند، كودك درونشان رهاست. در حقيقت ترمزهاي شادي در چنين جامعه اي وجود ندارد و هركسي شادي هاي مخصوص به خود را انجام مي دهد. تا هنگامي كه كودك درون شادي اش را ابراز كند، افراد دل زنده اند. دل مردگي ناشي از پنهان شدن كودك درون است. پس براي بالا بردن شادي در سطح جامعه، ابتدا بايد خانواده هاي شادي داشته باشيم. اگر ما زندگي را يك مثلث تصور كنيم كه يك ضلع فعاليت (كار) باشد، ضلع دوم آن تفريح باشد و ضلع ديگر ارتباطات، اگر ما بتوانيم به هر سه اين ابعاد به قدر كافي توجه كنيم، آنگاه اين مثلث زندگي به صورت متوازي الاضلاع خواهد بود، اين مساوي بودن نشان دهنده همان تعادلي است كه ما از آن سخن مي گوييم.
از ديدگاه روان شناسي تأثيرات شادي بر روابط اجتماعي افراد چيست؟
انسان دو نوع نياز دارد: 1- نياز جسماني (بيولوژيكي) 2- نياز به توجه و نوازش (شادي).
اگر ما از انسان نياز به توجه و نوازش را بگيريم و به آن توجه نكنيم، خود به خود شادي را از او گرفته ايم و سبب ايجاد انزوا در او خواهيم شد. ارتباطات انساني (من خوب هستم، تو خوب هستي)، يك ارتباط متقابل است كه نوازش بي قيد و شرط به يكديگر مي دهيم. يعني من به كسي توجه كنم چون .....، اين توجه، توجهي شرطي است. ارتباطات نبايد شرطي باشد. ارتباطات بين انسان ها باعث مي شود ذخيره نوازشي افراد افزايش پيدا كند. و حتي مي تواند از اين ذخيره نوازش و شادي، در موقعيت هاي مختلف و حتي در هنگام تنهايي، استفاده كرد و احساس خوبي داشت. به صورتي ديگر نيز مي توان اين قضيه را بررسي كرد. افرادي كه رابطه اجتماعي با ديگران برقرار نمي كنند، انسان هايي افسرده و منزوي هستند. اما چرا آنها اينگونه اند؟ به اين خاطر كه در محيط اطراف خود شادي نديده اند. وقتي انسان شادي را درك نمي كند، خود به خود به سوي افسردگي كشيده مي شود.
شادي زبان بسيار نافذ و عالم گيري است (زباني كه به ابزار خاصي براي فهم آن نياز نداريم)، پس چرا صنعتي شدن جوامع باعث فراموش شدن و حبس شادي شده است؟
فرض را بر اين مي گذاريم كه من و شما زبان يكديگر را نمي دانيم، چرا كه كدهاي ارتباطي ما با يكديگر همخواني ندارد. پس كلام، براي برقراري ارتباط نمي تواند مؤثر باشد. حالا مي توانيم از زبان غير كلامي يا رفتاري استفاده كنيم. شروع مي كنيم به يك سري اشارات به يكديگر. اين اشارات هم ممكن است معاني متفاوتي براي هر كدام از ما داشته باشد. اگر من دست شما را فشار مي دهم، حتماً نمي خواهم بگويم، شما را دوست دارم، شايد مي خواهم به شما بگويم، آيا زور شما هم زياد است؟ در حقيقت ما در اينجا از طريق ارتباط احساسي با هم ارتباط برقرار مي كنيم. در تحليل رفتار 3 نوع ارتباط مي توانيم برقرار كنيم:
1 - ارتباط كلامي (شامل كلام و نوشتار) 2 - ارتباط رفتاري 3 - ارتباط احساسي. من براي ارتباط با يك نوجوان، ابتدا ارتباط كلامي برقرار مي كنم و اگر درك نكرد، شروع مي كنم به برقراري ارتباط رفتاري. ولي اگر بخواهم با يك نوزاد ارتباط برقرار كنم فقط مي توانم از طريق احساسي با او ارتباط برقرار كنم. در اينجا مي فهميم كه اين احساس در همه ما وجود دارد، اما اين لايه هاي ارزشي است كه مي آيد روي احساس قرار مي گيرد و آن را پنهان مي كند. اگر ما بتوانيم اين درك احساسي را حفظ كنيم و يا پرورش بدهيم، نياز به اين نداريم كه با هم به صورت كلامي ارتباط برقرار كنيم. اين درك احساسي همه آن ابراز هيجان ها (شادي، غم و ...) را شامل مي شود. با انقلاب صنعتي، عواملي به وجود آمد كه احساس، پنهان و در نتيجه شادي نيز حبس شد. در اينجا به دنبال بايدها و نبايدها (سنجيدن منطقي همه چيز) مي رويم، در نهايت، نمي توانيم احساس و بالتبع شادي داشته باشيم.
روزنامه ايران